24/3/1396
07/3/1396
07/4/1393
2/11/1390
شعر بازي و شعر بازي / نگاهی به آثار سه شاعر كودك
ترجمه و تالیف:ناهید معتمدی سهشنبه، 23 فروردين 1390
ویراستار : فریده خسروشاهی "اشك ها" وقتي ميگريم، در قلبم جشني برپاست. در قلبم طبلهايي هست كه خداوند محكم بر آن ها ميكوبد. پژواک طبلها در درونم شنیده می شود، واشكهايم به بيرون ميغلتند. ماتسو موتاكاناكو ، چهار ساله از ژاپن
Carlos Pellicer Lopez
Eliseo Diego
Rodrigo Caro
اليسو دی یگو شاعر بزرگ كوبايي ، شناخت و درك كاملي از روحیه کودکان و ادبيات آن ها دارد . به گفته ی او: "كودكان در دنياي شعر زندگي ميكنند". وقتی به سخنان دي یگو فكر ميكنم و اين جمله را به ياد ميآورم ،سرنوشت غمانگيز شعر كودكان مكزيك مرا اندوهگین می کند و اولين چيزي كه به فكرم ميرسد، اين است كه كودكان چگونه با شعر آشنا ميشوند.نخستین برخورد کودک با گفتار شاعرانه، شنیدن سرود تپش قلب مادر پس از تولد است . مادر با عشق و احساس براي كودك خود ميخواند. لالاييها نه تنهابه كودك آرامش ميدهند و اورابه خواب ميبرند، بلكه اورا برای سخن گفتن و برقراری رابطه ی اعجاز آميز و پيچيدهي عاطفی و صميمي آماده می کنند. كلام و موسيقي ،يعني لالاييها، سرشارترين عاطفه را در خود دارند. اين كلام موزون كه مادر براي كودك خود ميخواند، پايه و بنیان شعراست. به گفته ی ولارد لوپز ،اشعار كوتاه (اشعار عاميانه)کودکان و لالاييها برخاسته از آواي دل هستند. اولين صدايي كه کودک در رحم مادر ميشنود، صدای قلب اوست که آميزهاي است از نغمه های ساده ای كه پاكي و شكوه سرودهاي مذهبي را دارد و ممكن است بعدها در آثار موسيقيدانان و شاعران بزرگ و به گونه ای دیگر در بسیاری از مراسم مذهبی با این صداها روبه رو شویم.پانصد سال پيش ،رودريگو كارو لالایی ها را "مادر روحاني تمام نغمهها" ناميد و من اطمینان دارم كه در مفهوم عام و گسترده ی واژه ی "نغمه" ، او تمام اشعار را در نظر داشته است. به راستي ميتوان گفت مادران تنها كساني هستند كه به ويژه در ماه هاي اول زندگي درها و پنجرهها را به روي كودكان شان ميگشايند يا ميبندند. به سخن ديگر، مادران از جمله كساني هستند كه دقت حواس، استعداد، خلاقيت و ديگر ويژگي هاي شخصيتي را در كودكان پايهريزي ميكنند و زمينه ی داشتن ديدي گسترده، قدرت شناخت و آگاهي براي روبه رو شدن با واقعيتهاي زندگي را در آن ها فراهم ميسازند. به سبب اين روابط ،در كودكي صفات ويژهاي شکل می گیرند كه براي تمام عمر در فرد دوام خواهند داشت .يكي از این زمينهها، خصوصيات ويژه و استعدادها، از جمله استعداد و ذوق شعري است.وقتي كودكان شروع به راه رفتن و حرف زدن ميكنند ،به کمک پاها و زبان خود ، به اطلاعات و آگاهي از دنیای پیرامون دست می یابند. هر چيزي در اطراف آ ن ها، زمینه ای برای كشف و آموزش است. زبان يكي از مهم ترين ابزار برای كشف است. بازي با واژگان نه تنها چیزهایی را به آن ها نشان ميدهد كه ميتوانند ببينند و لمس كنند، بلكه چيزهايي راهم كه نه به چشم ميآيند و نه لمس شدنی هستند، براي آن ها آشكار ميسازد. زبان به كودكان نیرو مي بخشد ،بودن و هستی آن ها را تحکیم می بخشد و وجود هر چيزي را كه در پیرامون آن هاست، تأييد ميکند. کودکان چیزها یی را كه در ذهن دارند، با نام نهادن بر آن هاجان می بخشند.این چیز ها زماني كه نامگذاري شدند، جزء تخيل کودکان ميشوند و اين ،آغاز يك بازي بی پایان است. در هر مرحله، در روند یادگیری واژه ها، در های دنياي بی کرانی به روی آن ها گشوده ميشود . این دنیا پر از ترکیب ها و پیوند ها یی است كه معاني واژه ها را تغییر می دهند و قواعد بازي است که ايجاب می كند واژه ها بنابر نیازهای بازي عوض شوند.کودکان با بازي كردن، بدون اينكه هدف آن ها يادگيري باشد، ياد می گیرند (آموزش به وسيله ی بازي). زماني كه آن ها به مدرسه می روند، به نظر ميرسد هيچ شادی و لذتي در يادگيري برای شان وجود ندارد، درحالی که لذت وجود دارد.در واقع ،اين لذت از بازي است كه به نشاط و لذت پس از يادگيري تبديل ميشود. به بيان ديگر، شادی و لذتي كه کودک از يادگيري احساس می کند، ناشی از لذت بازي است. براي كودكاني كه محيط خشك مدرسه با روحيه ی آن ها سازگار نیست و از اين موضوع رنج ميبرند، تمام گستره ی آسمان به اندازه ی حوض یک حياط است. درختان با صداهاي گوناگون سخن می گویند و خرده شيشهها همچون جواهري می درخشند . نیروی تخيل ، بازي ها را می آفریند و اشيا را در رویای کودک به آنچه نياز دارد تبدیل ميسازد. اليسو دي یگو درست ميگوید: "كودكان در دنيايي از شعر زندگي ميكنند".
تصرف در واژهها كودكان در 5 يا 6 سالگي به قافيه سازي ، بازي با پس و پيش خواندن مصراع ها و بیت های يك شعر ، بازي با تكرار عبارتهاي مشابه كه واژه هاي هم نوا و شبیه در آن ها چندين بار تكرار ميشوند و به تمام چيستانها، صداهاي پر طنين و موزون، توجه وتمايل نشان ميدهند. اين ها نمودهاي زيبايي هستند كه کودکان از عبارت هاي خوشآهنگ و موزون در آغوش مادران خود می آموزند. در تمام اين بازيها، انگيزش تحرك جسماني به وسيله ی موسیقی ، نیروی تخيل آن ها را پرورش می دهد و بارور می کند. هر اشتباهي، حتي سادهترين تغيير غير ارادي در وزن و آهنگ گفته ها يا ريتم و ضرباهنگ عبارت ها يا واژهها لبخندي بر لب كودكان ميآورد كه در يك چشم بر هم زدن به قهقههاي طولاني و بياختيار ميانجامد، و اين شعر بازي است.آلفانسو ري یز در باره ی اشعار ساده و هيچانههاي معروف مكزيك گفته است: نيروي زبان ، منطق را به هيچ ميگيرد. به سخن ديگر، منطق در برابر تحرك زبان تسليم ميشود و در برابر آن جايي ندارد. همه ی اين ها در بازي رخ ميدهد. كودكان واژه ها را از آن خود ميكنند. آن ها احساس ميكنند كاربرد دقيق واژگان را ميدانند و با دانستههای خود هر كاري كه آن هارا شاد كند، انجام ميدهند. بارها ديده يا شنيدهايم كه كودكان واژگانی را كه ياد گرفتهاند، چندين و چند بار تكرار ميكنند، آن ها را با اصوات گوناگون ادا ميكنند، گاه تند و گاه كند. سرانجام آن ها را به شکل واژگان جادويي در ميآورند، گويي نشانه ها يا نمادهاي سحرآميزند. کودکان جاي تكيه بر واژه ها در جمله و حتي گاه شكل آن ها را عوض می کنند. آن قدر اين كار را تكرار ميكنند تا اينكه واژه ها غير قابل تشخيص شوند . بعد از تجربه كردن هر واژه ی جديد در هزار شكل مختلف ، كودك آن ها را ساخته ی خود ميپندارد و اين همان كاري است كه شاعران بزرگ انجام ميدهند.همچنان كه كودك رشد ميكند، وقت رفتن او به مدرسه فرا ميرسد. اصول و قوانين رسمي مدرسه و فضاي خشك آن با زندگي روزمره ی او در خانه تفاوت دارد . کودکان به وسیله ی مربيان آموزش می بینند. آن ها ياد ميگيرند هر كار زمان و مكان خود را دارد و بازي و كار هر يك دارای وقت معینی هستند و نباید آ ن ها را درهم آمیخت. زنگ تفريح ،وقت بازي است. بعد آموزش الفبا شروع ميشود. كودكان بدون بازي، با آموزش ياد ميگيرند كه واژه ها با يك رشته خطوط پيچيده رسم ميشوند و از راه جريان پيچيده ی ديگري كه خواندن نام دارد ،در ذهن جايگزين مي شوند.به این ترتیب، يادگيري كاري دشوار ميشود که يا از طريق دليل و منطق پیش می رود يا از روي اجبار و زور . نتيجه ی هر دو روش يكسان است: دليل و منطق جلوی بازي را ميگيرد و در بازي نقشي ندارد، خواندن ونوشتن اجباري ميشود و هيچ کاری از روي ميل و دلخواه انجام نميگيرد و شادی و تفريحي در آن وجود ندارد. تمام واژگانی كه كودك از راه بازي در دوران پيش از دبستان ياد می گیرد،در مدرسه براي او نامفهوم و غير قابل تشخيص می شوند، چون جلوه و سحر و افسون خود را از دست دادهاند.در زبان اسپانيايي ضربالمثلي هست كه مصداق كامل اين جريان است: La latavacon sangre enter يا در انگليسي: "واژه با خون انسان در آميخته است." ودر زبان فارسي: واژه با خون آدم عجين شده است."
كودكان در 5 يا 6 سالگي به قافيه سازي ، بازي با پس و پيش خواندن مصراع ها و بیت های يك شعر ، بازي با تكرار عبارتهاي مشابه كه واژه هاي هم نوا و شبیه در آن ها چندين بار تكرار ميشوند و به تمام چيستانها، صداهاي پر طنين و موزون، توجه وتمايل نشان ميدهند. اين ها نمودهاي زيبايي هستند كه کودکان از عبارت هاي خوشآهنگ و موزون در آغوش مادران خود می آموزند. در تمام اين بازيها، انگيزش تحرك جسماني به وسيله ی موسیقی ، نیروی تخيل آن ها را پرورش می دهد و بارور می کند. هر اشتباهي، حتي سادهترين تغيير غير ارادي در وزن و آهنگ گفته ها يا ريتم و ضرباهنگ عبارت ها يا واژهها لبخندي بر لب كودكان ميآورد كه در يك چشم بر هم زدن به قهقههاي طولاني و بياختيار ميانجامد، و اين شعر بازي است.آلفانسو ري یز در باره ی اشعار ساده و هيچانههاي معروف مكزيك گفته است: نيروي زبان ، منطق را به هيچ ميگيرد. به سخن ديگر، منطق در برابر تحرك زبان تسليم ميشود و در برابر آن جايي ندارد. همه ی اين ها در بازي رخ ميدهد. كودكان واژه ها را از آن خود ميكنند. آن ها احساس ميكنند كاربرد دقيق واژگان را ميدانند و با دانستههای خود هر كاري كه آن هارا شاد كند، انجام ميدهند. بارها ديده يا شنيدهايم كه كودكان واژگانی را كه ياد گرفتهاند، چندين و چند بار تكرار ميكنند، آن ها را با اصوات گوناگون ادا ميكنند، گاه تند و گاه كند. سرانجام آن ها را به شکل واژگان جادويي در ميآورند، گويي نشانه ها يا نمادهاي سحرآميزند. کودکان جاي تكيه بر واژه ها در جمله و حتي گاه شكل آن ها را عوض می کنند. آن قدر اين كار را تكرار ميكنند تا اينكه واژه ها غير قابل تشخيص شوند . بعد از تجربه كردن هر واژه ی جديد در هزار شكل مختلف ، كودك آن ها را ساخته ی خود ميپندارد و اين همان كاري است كه شاعران بزرگ انجام ميدهند.همچنان كه كودك رشد ميكند، وقت رفتن او به مدرسه فرا ميرسد. اصول و قوانين رسمي مدرسه و فضاي خشك آن با زندگي روزمره ی او در خانه تفاوت دارد . کودکان به وسیله ی مربيان آموزش می بینند. آن ها ياد ميگيرند هر كار زمان و مكان خود را دارد و بازي و كار هر يك دارای وقت معینی هستند و نباید آ ن ها را درهم آمیخت. زنگ تفريح ،وقت بازي است. بعد آموزش الفبا شروع ميشود. كودكان بدون بازي، با آموزش ياد ميگيرند كه واژه ها با يك رشته خطوط پيچيده رسم ميشوند و از راه جريان پيچيده ی ديگري كه خواندن نام دارد ،در ذهن جايگزين مي شوند.به این ترتیب، يادگيري كاري دشوار ميشود که يا از طريق دليل و منطق پیش می رود يا از روي اجبار و زور . نتيجه ی هر دو روش يكسان است: دليل و منطق جلوی بازي را ميگيرد و در بازي نقشي ندارد، خواندن ونوشتن اجباري ميشود و هيچ کاری از روي ميل و دلخواه انجام نميگيرد و شادی و تفريحي در آن وجود ندارد. تمام واژگانی كه كودك از راه بازي در دوران پيش از دبستان ياد می گیرد،در مدرسه براي او نامفهوم و غير قابل تشخيص می شوند، چون جلوه و سحر و افسون خود را از دست دادهاند.در زبان اسپانيايي ضربالمثلي هست كه مصداق كامل اين جريان است: La latavacon sangre enter يا در انگليسي: "واژه با خون انسان در آميخته است." ودر زبان فارسي: واژه با خون آدم عجين شده است."
بازگشت